دنياي پس از مرگ
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

1 فروردين 1388
ن : علی

دنياي پس از مرگ

 

 

يادداشتي در مورد كتاب دنياي پس از مرگ

 

 

 

 

 

 

 

نوشته " مور يس مترلينگ " و ترجمه خوب آقاي ذبيح الله منصوري

 

 

 

شايد بهترين كتابي كه در عمرم خوانده ام ، همين بود.

 

 

 

پس از خواندن چند صفحه خواستم چند خطي يادداشت بردارم كه ديدم بايد كل صفحات را بنويسم .!!

 

 

 

موريس مترلينگ نظر خود را درباره دنيا و فلسفه دنياي پس از مرگ بصورت بسيار ساده و روان گفته است .

 

 

 

افكار مترلينگ در عين پيچيدگي و بلند مرتبه بودن ، به نظر بنده بسيار قابل فهم و درك است.

 

 

 

احتمالا يكي از دلايل روان بودن كتاب ، ترجمه خوب آقاي منصوري بوده است .

 

 

 

فكر بشر محدود است ، ما به چيزهايي ميتوانيم فكر كنيم كه بتوان آنرا به شكل كلمات در آورد.

 

 

 

يعني هر انسان تنها به چيزهايي ميتواند فكر كند كه آن چيزها بصورت كلمه يا اسم در ذهنش جا گرفته باشد.

 

مثلا يك بچه چهار ساله به چه چيزهايي فكر ميكند ؟ به همان چيزهايي كه تا سن چهار سالگي شنيده يا ديده است.!

وقتي صحبت از خدا شناسي و بوجود آمدن دنيا ميكنيم ، هر انسان به اندازه وسعت فكرش ميتواند در اين باره اظهار نظر كند . " دنياي هر كس به اندازه وسعت فكر اوست. "

وهمچنان كه گفتم وسعت فكر بشر برميگردد به سابقه زندگيش .

به قول مترلينگ " خداشناس ترين آدم شايد كسي باشد كه در طول زندگيس از كوچه و محله اي كه سكونت دارد بيرون نرفته باشد.!"

چون اين آدم صاف و پاك و بدون هيچ شك و شبهه اي مسائل مذهبي و خدا شناسي را قبول ميكند .

از طرف ديگر خداشناس ترين انسان كسي است كه بتواند ثابت كند خدا وجود ندارد.!

چون اين حرف را كسي ميتواند بزند كه به تمام رموز دنيا مسلط باشد و جواب تمام سوالها را بداند .

 

يكي از عجيب ترين و بزرگترين اسرار دنيا بوجود آمدن جهان است .

اگر بگوييم دنيا بوجود آمده، بايد از چيزي بوجود آيد كه قبل از او وجود نداشته.

و براي اينكه چيزي از نيستي بوجود آيد ، بايد فرض بگيريم كه " عدم " وجود داشته است .

پس ما بايد قبول كنيم كه عدم يا نيستي وجود داشت ، تا بعد بگوييم جهان از آن بوجود آمد.

و همين موضوع كه نيستي وجود داشته ، يعني عدم نيست بلكه هستي است .!

لذا با طرح اين جواب كه دنيا از هيچ يا نيستي بوجود آمده ، جز اينكه يك مرحله سوال خود را به عقب ببريم كاري نكرده ايم . چون ناچاريم اعتراف كنيم نيستي وجود داشته ، و بنابر اين عين هستي بوده .!

 

" اگر روزي آمد كه سوسك و قورباغه توانستند معني نمايشنامه شكسپير را بفهمند ، براي ما هم ممكن ميشود كه بوجود آمدن دنيا قابل فهم باشد ."

 

مترلينگ موافق اين گفتهحضرت مولوي در مثنوي معنوي است :" همانطور كه ذرات جهان با نيروي جاذبه به يكديگر پيوسته اند ، ما نيز بوسيله نوعي نيروي جاذبه ( جنبه فكري و معنوي ) به طرف خداوند جذب ميشويم. " و به همين جهت در جستجوي او هستيم و ميخواهيم او را بشناسيم .

 

خداوند به قدري بزرگ است كه وقتي بخواهيم از او دور شويم ، از سمت ديگر به او نزديك و بلكه به او ملحق ميشويم .

معمولا بايد اعتقاد ما به يك موضوع بيش از ايمانمان باشد . يعني تنها ايمان داشتن كافي نيست ، بلكه بايد معتقدات عالي تري داشته با شيم .

ولي متاسفانه از هر چند ميليون نفر انسان يك نفر هم به اين مرحله نميرسد و اگر برسد رابطه او با سايرين تقريبا قطع ميشود ، چون نميتواند آنچه را درك كرده به ديگران بفهماند ، و چه بسا اگر افكارش را آشكار كند ، متهم به جنون خواهد شد ، البته اگر قبل از آن به كفر متهم نشده باشد .!!

 

اگر روزي بيايد كه ما هزار برابر داناتروفهيم تر از الآن باشيم ، خداوند هزار مرتبه در نظر ما پيچيده تر جلوه ميكند ، يعني فهم و درك ما براي تعقل در اسرار جهان هزار بار ناتوان تر ميشود ، زيرا بر اثر ترقي فكر و عقل بيشتزر به عظمت خلقت پي ميبريم.

محفوظي



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: برچسب‌ها: زندگي, مرگ,